loading...
فروشگاه خرازی گل گندم
majid بازدید : 57 پنجشنبه 14 شهریور 1392 نظرات (0)
بگذار...

دیگر چه تفاوت می کند ،بازهم تنهام ،تمام جمعه هامان یکرنگند ،از سپیده دمانش تا

چشمک آخرین ستاره تمام پنجره هامان را بسته ایم 

،کسی هم در حوالی اندیشه هامان 

آفتابی نمی شود 

،دیگر چه می خواهی ؟
مگر نمی خواستی حتی افتاب هم رنگ آرزو 

را نبیند.

خوشحالی ؟

بار سفرت را هم که بسته ای ،

بهانه می کنی که خواب دیده ای که 

باید بروی ،باشد خداوند پشت وپناهت

..........................................................

نمی دانم چرا بار تمام لبخند های دنیا به دوش

من است ؟همه می خواهند صدای خنده های

من سکوت را بشکند .

می نویسد صدایم را شنیده است، اما هنوز

چیزی زمزمه نکرده ام تنها اجازه می خواهم 

ترا همه جا فریاد کنم .

بگذار بی پرده زندگی کنیم ساده ساده نفس

بکشیم به آرامی لبخند بزنیم وبی آنکه کسی 

بداند از زیر هزار نگاه ملامت بار رد شویم وبه

هم برسیم .باز هم می خواهی بترسی؟

من تنها می خواهم پلکهایم در زیر بار نگاهت

بلرزد ودستهایم در زیر فشار نبض انگشتانت

که تند تند می زنند یخ کند . 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
تبلیغات

اطلاعات کاربری
آمار سایت
  • کل مطالب : 7530
  • کل نظرات : 875
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 697
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 79
  • بازدید امروز : 9
  • باردید دیروز : 303
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 9
  • بازدید ماه : 5,156
  • بازدید سال : 35,689
  • بازدید کلی : 3,882,092
  • مهدی احمدی - خاطره ها